سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جبهه فرهنگی سردار رشید اسلام شهید حاج محمد ابراهیم همت (ره)

من یک لباس شخصی هستم.!

شنبه 88 بهمن 3 ساعت 8:3 عصر

بسم رب الشهداء./

آقای قاضی؛

می‌خواهم اعتراف کنم که من یک لباس‌شخصی هستم.!

یکی از همین لباس‌شخصی‌های خودسر. یکی از همین‌ها که خیلی اهل منطق تساهل و تسامح نیستند. یکی از همین لباس‌شخصی‌های مزدور. از همین‌ها که سرتاسر وجودشان بوی خاک و خل می‌دهد. یکی از همین مرتجعینی که هنوز در رؤیای دهه 60 زندگی می‌کنند و نمی‌فهمند که دنیا عوض شده و عصر آرمان‌گرایی گذشته. یکی از همین‌ها انحصار‌طلب‌هایی که غیر از اسلام شیعه، هیچ خط و ربطی را به رسمیت نمی‌شناسند.!

یکی از همین لباس‌شخصی‌هایی که قائل به جنگ تا رفع کل فتنه‌های عالمند. یکی از همین‌ها که در جنگ ایمانی‌شان، جغرافیا و مرزی نمی‌شناند. چه این جنگ در دشت‌های فکه و طلائیه باشد و چه در خیابان‌های لندن و واشنگتن. اصلا به‌خاطر همین اعتقاد است که من لباس‌شخصی شدم. به‌خاطر اینکه بتوانم در همه‌جا بجنگم. مخصوصا اگر این جنگ در خیابان‌های شهر خودم باشد. من لباس‌شخصی شدم تا بغض انقلابی‌ام را بر سر آنان‌که با دین من و مکتب من می‌جنگند فریاد بزنم. آری آقای قاضی، من یک لباس‌شخصی هستم.!

آقای قاضی؛

می‌خواهم اعتراف کنم که من حالم از هرچه دموکراسی و مدرنیته به‌هم می‌خورد. می‌خواهم اعتراف کنم که وقتی شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر انگلیس و مرگ بر اسرائیل را فریاد می‌زنم، از اعماق وجودم دلم می‌خواهد سر به ‌تن سردمداران و سیاست‌مداران این کشورها نباشد. می‌خواهم اعتراف کنم اگر دست من بود، زیر میز مذاکره با آمریکا می‌زدم و سقف اتفاق‌های وزارت امور خارجه را روی سر هرکس که خواب بازگشتن آمریکا به ایران را می‌بیند خراب کنم.!

می‌خواهم اعتراف کنم که من از همان اول از میرحسین بدم میامد. از همان‌وقتی که فهمیدم یک ضلع مثلث نوشاندن جام‌زهر به حضرت روح‌الله بود. از همان‌وقتی که دیدم اطرافش پر شده از شیک‌پوش‌های قرتی بالای‌شهر نشین. من از همان‌وقتی که شمشیر آب‌دیده میرحسین و دژخیمان سبزکش را دیدم، فهمیدم که دوباره باید لباس جنگ به‌تن کنم. وخب چه لباسی مناسب‌تر از لباس‌شخصی برای این جنگ؟!

آقای قاضی؛

می‌خواهم اعتراف کنم که در تمام این چندماه گذشته، من حتی یک روز هم لباس‌شخصی‌ام را از تن بیرون نکردم. اعتراف می‌کنم که در این مدت همیشه آماده جنگ بودم. گاهی توی خیابان‌های تهران و گاهی توی اینترنت و گاهی هم توی دانشگاه. اصلا آقای قاضی، می خواهم اعتراف کنم که من، یکی از لباس‌شخصی هایی هستم که روز عاشورای امسال، به هیئت و روضه نرفت. یکی از لباس‌شخصی‌هایی که از اول صبح، از میدان امام‌حسین(ع) تا میدان انقلاب و خیابان‌های اطراف، به جنگ‌شهری با منافقان سبزینه مشغول بود. اعتراف می‌کنم که من همراه با گروهی دیگر از لباس‌شخصی‌ها، سوار موتور به جنگ و درگیری با فرزندان یزید مشغول بودم..

آقای قاضی می‌خواهم اعتراف کنم که در شب عاشورای 88، اگر زودتر خبردار می‌شدم، بازهم به‌عنوان یک لباس‌شخصی به جماران می‌رفتم تا بانگ مرگ بر منافق و مرگ بر ضد ولایت‌فقیه‌ام را بر خاتمی و اعوان و انصارش فریاد کنم..

آقای قاضی؛

اعتراف می‌کنم که من نه‌تنها از لباس‌شخصی بودن شرمنده نیستم، که به این راه و رسم افتخار هم می‌کنم. چرا که اگر دیروز و در جنگی که بود، تحت لوای بیرق حضرت روح‌الله لباس‌شخصی‌هایی چون احمد متوسلیان، ابراهیم همت، مهدی و حمید باکری، حسین خرازی و... در با لباس‌خاکی بسیج و و لباس‌سبز سپاه می‌جنگیدند، امروز و در جنگی که هست، تحت بیرق ولایت حضرت امام خامنه‌ای، من با لباس‌شخصی‌ام ادامه‌دهنده راه همانانم و این جهاد بی‌پایان، هویت و هستی مرا شکل می‌دهد..

آری آقای قاضی. من با تمام وجودم اعتراف می‌کنم که یک لباس‌شخصی هستم و به لباس‌شخصی بودن مباهات می‌کنم.!

اللهم ارزقنا توفیق شهاده فی سبیلک



  • کلمات کلیدی : بسیجی
  • نوشته شده توسط : حاج عبدالله | نظرات دیگران [ نظر]


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    میلاد امام رضا(ع) مبارک باد.
    گفتگو با خدا...
    هفته دفاع مقدس مبارک
    دیروز... امروز...
    دل تنگی...
    و باز هم من ...
    بدون شرح....
    تقدیم به دوستداران شهدا و شهید همت
    شهید زین الدین
    22 بهمن و خروش وبلاگ نویسان ایرانی
    [عناوین آرشیوشده]