بسم رب شهدا و صدیقین...
*به نقل از همسر حاج همت
چهار سال از شهادت و دفن حاجی گذشته بود. رزمنده ای به نام «علوی» شهید شده بود. ما نمیگذاشتیم کنار قبر حاجی کسی را دفن کنند. خانواده شهید علوی، می خواستند او را کنار حاجی دفن کنند. برای این که ما باخبر نشویم و جلویشان را نگیریم. شبانه می روند تا برای آن شهید قبر بکنند. همین طور که زمین را می کنده اند، قبر حاجی سوراخ می شود. قبرکَن می بیند بوی عطر و گلاب بلند شد و روشنایی زیادی در این قبر هست. فکر می کند شاید نور از بیرون به داخل قبر تابیده است. بیرون را نگاه می کند، می بیند تاریک است؛ ولی داخل قبل نورانی است. نگاه می کند، می بیند پای حاجی پیداست و کمی خاک روی آن ریخته است؛ خاکها را که کنار میزند، می بیند که بدن حاجی پس از این چهار سال تازه تازه است! بعد گچ می آورند و قبر را دوباره درست می کنند. فردای آن روز هم شهید علوی را آنجا خاک می کنند و به ما هم چیزی نمی گویند. تا این که چند وقت بعد به برادر حاجی می گویند که چنین اتفّاقی افتاده بوده است و ما را حلال کنید. بعد ما از آن قبرکن پرسیدیم و او همین ماجرا را برایمان تعریف کرد.
* چند سخن از حاجی
- حقیقت اینست که هرچه بگوییم خسته شدیم، بریدیم، اسلام دست از سرما برنمیدارد. اینست که ما باید بمانیم و کاری که میخواهیم انجام بدهیم، باید مشغول یک مطلب باشد و آن عشق است. اگر عاشقانه با کار پیش بیایی، به طور قطع هیچ وقت بریدن و عملزدگی و خستگی برایت مفهوم پیدا نمیکند.
- فرماندهان گردانها سعی کنند در تمام موارد، چه در برخورد، چه در نشست، چه در عملیات و چه در غیر عملیات در درون و در قلب بسیجیها جای بگیرند.
- ...ما از شهید دادن نمیترسیم، ولی از این میترسیم که خدای ناکرده روزی این خونها به ناحق ریخته شود و ما خدای ناکرده، تزلزلی در راهمان و استقامتمان و در توانمان پیدا بشود، که انشاءا... این نباید باشد.(اینو واقعا خیلی خوب گفتی حاجی نذار سفره دلمو باز کنم تا همین جا بسه...)
- من خاک پای بسیجیها هم نمیشوم. ای کاش من یک بسیجی بودم و در سنگر نبرد از آنان جدا نمیشدم. شما بسیجیان شریف تجسمی از روحیه بالا و برتر یک انسان کامل هستید و امام زمان(عج) همواره در کنار شما بسیجیهاست.
((برا آزادی حاج احمد متوسلیان از زندان اسرائیل خیلی دعا کنید))
اللهم ارزقنا توفیق شهادة فی سبیلک
لیست کل یادداشت های این وبلاگ